سنگی رها شد و بلبل به خون نشست
در داغ او چمن از غصه ها شکست
مرغان همه گرفته از این ماتم بزرگ
زاغی در این سرور که جایش توان نشست
گل ها همه در انتظار نغمه ی بلبل ولی چه سود
جز قار قار کلاغان، صدایی دگر نبود
بعد از ندا و نغمه بلبل به گوش گل
سبز چمن در انتظار ندا بی ندا نبود
فریاد سبز
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر